مامانی طلایی
عزیزدل مامان این چند رو آخر هفته به خاطر شهادت تعطیل بود و ما تو خونه با هم سروکله میزدیم فدات بشم درگیر جمع آوری وسایل هستم و به این نتیجه رسیدم که چقدر وسایل خونمون زیادن و هر چی بیشتر جمع میکنم بیشتر وحشت میکنم پنجشنبه بعد از خوردن نهار یهویی تصمیم گرفتیم بریم دزفول شنا و به مامان فریده اینا بپیوندیم ساعت 3 تصمیم گرفتیم ساعت 3.5 تو جاده بودیم ساعت 5.5 رسیدیم رودخونه وخیلی خوش گذشت بهترین زمان واسه شنا بود و خیلی هم خوب بود دایی جواد اومد با قایق موتوری کلی تو رودخونه چرخوندمون و خیلی بهمون خوش گذشت جمعه که دیروز باشه هم برگشتیم خونه و شب رفتیم آنا رو دیدی کلا خیلی نمکت زیاد شده این روزها و وقتی حتی ساکت هم هستی بهت نگاه میک...
نویسنده :
مامان
8:27